یک منشی جوان به نام آیلین که در یک زندان کار می کند، با ربکا، مشاور جدید آنجا آشنا می شود. زمانی که ربکا یک راز پنهانی را آشکار می کند، رابطه دوستی آنها به طور کل تغییر می کند و ...

مت مرداک، یک وکیل باهوش و نابینای نیویورک است که در شب به عنوان ابرقهرمان "دردویل" به جنگ با جرم و جنایت می رود. او از قدرت فوق العاده ای برخوردار است که به او اجازه می دهد در تاریکی ببیند و شنوایی فوق العاده ای داشته باشد. مرداک به تنهایی در برابر تبهکاران شهر ایستاده است و سعی می کند عدالت را بر آنها تحمیل کند.

دو بچه برای سفری چند هفته ای، به نزد پدربزرگ و مادربزرگ شان که پیشتر هرگز آن‌ها را ملاقات نکرده‌اند فرستاده میشوند. اما هر روز که می گذرد بطور راز آلودی شانس بازگشت به خانه کمتر و کمتر می شود و …

«پيتر پارکر» (مگواير) خود را از فعاليت هاي نجات بخش کنار کشيده و با زحمت درسش را در دانشگاه کلمبيا ادامه مي دهد و کما کان به عنوان عکاسي نيمه وقت براي روزنامه ي «ديلي با گل» کار مي کند. تا اين که ناچار مي شود براي مقابله با تهديدات دانشمند ديوانه اي به نام «دکتر اکتاويوس» (مولينا) وارد عمل شود...

یک آخر هفته ی آرام برای یک نجار و فرزندش هنگامی که یک دزد جعبه ابزار نجار را می دزدد ، تبدیل به یک ماجراجویی جالب می شود و…

یک وکیل آمریکایی به نام جیمز داناوان (تام هنکس) ظاهر که مامور سازمان سیا است، تلاش دارد تا در سال 1957 یک جاسوس را که در خاک شوروی اسیر شده، آزاد کند.

اوایل دهه ۲۰ میلادی اوا و خواهرش ماگدا برای شروع یک زندگی رویایی به آمریکا سفر می کنند. در جزیره الیس بعد از معاینه دکترها متوجه می شوند که ماگدا مریض است و آنها از هم دیگر جدا می شوند. اوا وارد خیابانهای منهتن می شود و ماگدا در قرنطینه باقی می ماند. در این گیرو دار مردی به نام برونو با اوا آشنا می شود. مردی جذاب اما زیرک و اوا را به فاحشگی می کشاند. بعد از مدتی اوا پسر عموی برونو را می بیند و امیدی برایش ایجاد می شود که شاید تواند از دست برونو فرار کند…

&در زمانی که جنگ داخلی آمریکا با خشونت هر چه تمام تر ادامه دارد ، رئیس جمهور امریکا با مسائلی چون ادامه کشتار در میدان های نبرد و درگیری با تعداد زیادی از اعضای کابینه خودش بر سر مسئله منع برده داری و آزاد سازی برده ها کشمکش دارد...

«لورنزو» (پاتریک)، «مايکل» (پیت)، «جان» (الدارد) و «تامي»، چهار دوست نوجوان ساکن محله ي «هلز کيچن» نيويورک که به طور اتفاقي باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأديب فرستاده مي شوند. نگهبانان دارالتأديب، از جمله «شان نوکز» (بيکن) آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذيت قرار مي دهند. ۱۳ سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند...

پسر بچه ي دوازده ساله اي به نام «جاش باسکين» (ماسکو)، در يک کارناوال از ماشين آرزو مي خواهد که بزرگ شود. پس از شبي توفاني، «جاش» بيدار مي شود و خود را يک مرد سي و پنج ساله (هنکس) مي يابد...